آیا غذا و انرژی از اقدامات تورم مستثنی شده اند؟ | راک امروز


این هفته برای Ask a Economist، من یک سوال دیگر از دکتر Overfield دارم. سوال او این است:

من می خواهم یک سوال اقتصادی دیگر بپرسم. هنگام خواندن روزنامه وال استریت توجه داشته باشم که قیمت مواد غذایی در بریتانیا در سال گذشته 19 درصد افزایش یافته است در حالی که تورم 11 درصد ثبت شده است. توجه دارم که در مقالاتی که در مورد تورم بحث می شود، قیمت مواد غذایی و انرژی همیشه از محاسبه حذف می شود. از آنجایی که آن اقلام برای جلوگیری از گرسنگی در اتاق‌های سرد و تاریک‌مان بسیار مهم هستند، چرا آن اقلام از محاسبه تورم حذف می‌شوند؟»

غذا و انرژی در واقع در برخی از معیارهای تورم در نظر گرفته می شوند، از جمله معیاری که معمولاً به تیتر اخبار می رسد، اما دکتر اورفیلد درست می گوید که غذا و انرژی اغلب در گفتگوهای مربوط به تورم حذف می شوند. پس چرا بعضی وقت ها کنار گذاشته می شوند؟ برای پاسخ به این موضوع، صحبت در مورد روش‌های متفاوتی که دولت تورم را گزارش می‌کند، مفید است.

کمی کردن تورم

از نظر مفهومی، زمانی که مقامات دولتی تلاش می‌کنند تورم را تعیین کنند، چیزی که در تلاش برای کشف آن هستند این است که آیا سطح متوسط ​​قیمت کالاها در حال افزایش یا کاهش است. به عنوان مثال، جهانی را تصور کنید که در آن دانشمندان کاربرد جدیدی از طلا در پزشکی کشف می کنند. فرض کنید مصرف کنندگان تقاضای زیادی برای این استفاده جدید دارند. در این صورت، ریزتراشه‌هایی که از طلا استفاده می‌کنند، نسبت به میکروتراشه‌هایی که از طلا استفاده نمی‌کنند، قیمت خواهند داشت.

در حالی که این ممکن است به این معنی باشد مقداری کالاها گران تر هستند و حتی ممکن است به صورت جزئی تورم افزایش یافته ثبت شود، در واقع این تورم نیست. قیمت کالاها و خدمات همگی نسبت به ارزش پول افزایش نیافته است. در عوض، ارزش یک کالای خاص نسبت به دستمزد و سایر کالاها افزایش یافته است.

در عوض، اکنون دنیایی را تصور کنید که در آن همه ریزتراشه‌ها و سایر کالاها قیمتشان افزایش می‌یابد. تصور چنین وضعیتی نباید سخت باشد، زیرا اساساً این چیزی است که از زمانی که دولت عرضه پول را از سال 2020 تا 2022 افزایش داد، در حال وقوع است. این به چیزی نزدیکتر است که اکثر اقتصاددانان در مورد تورم صحبت می کنند.

بنابراین از نظر مفهومی ما ایده افزایش همه قیمت‌ها را درک می‌کنیم، اما تورم چگونه محاسبه می‌شود؟

ممکن است فکر کنید که تورم را باید به سادگی با نگاه کردن به قیمت تعیین کرد هر خوب و خدمات، گرفتن میانگین، و دیدن اینکه چگونه میانگین حرکت می کند. اما در این شیوه کار مشکلی وجود دارد.

یکی از کالاهایی که خریداری می شود و می تواند افزایش قیمت داشته باشد، جت های جنگنده است. تصور کنید قیمت هواپیماهای جنگنده دو برابر می شود و این دو برابر شدن باعث افزایش تورم گزارش شده می شود. آیا گنجاندن این موضوع منطقی است؟ شاید برای برخی از معیارها، اما اگر بخواهیم بفهمیم که یک فرد معمولی چگونه زندگی می‌کند، جت‌های جنگنده مرتبط به نظر نمی‌رسند.

بنابراین می توانیم خریدهای دولتی را از حوزه کاری خود حذف کنیم. اما اکنون یک خرید خصوصی را در نظر بگیرید: قایق های تفریحی. تصور کنید چیزی باعث می شود که قیمت قایق های تفریحی در دوره تورم به شدت کاهش یابد. اگر این اتفاق می‌افتاد و قایق‌های تفریحی برای اندازه‌گیری تورم در نظر گرفته می‌شدند، تورم به دلیل کاهش قیمت قایق‌های تفریحی کمتر به نظر می‌رسید.

قیمت قایق‌های تفریحی کمی بیشتر از قیمت‌های جت‌های جنگنده به افراد عادی مربوط می‌شود، اما به طور کلی اگر کاهش قیمت قایق‌ها عامل اصلی باشد، احتمالاً اکثر مردم تورم پایین‌تر را جشن نمی‌گیرند.

این بدان معنا نیست که ما هرگز نمی‌توانیم قایق‌های تفریحی را در نظر بگیریم، فقط وقتی این کار را انجام می‌دهید، ارتباط خود را با افراد عادی از دست می‌دهید. در واقع کالاهای زیادی در اقتصاد وجود دارد که یک فرد معمولی زیاد نگران آنها نیست. گنجاندن آنها اطلاعات صحیحی را به ما می دهد، اما باعث می شود معیار کمتر به مردم عادی مرتبط باشد.

یکی از شاخص هایی که سعی می کند به کالاها و خدمات مرتبط با مصرف کننده معمولی پایبند باشد، شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) است. CPI ابزار کاملی نیست، اما راهنمایی هایی را برای درک چگونگی تغییر قیمت ها در اقتصاد ارائه می دهد.

اساساً، CPI با بررسی گروهی از آمریکایی ها در مورد آنچه خریداری می کنند ساخته می شود. از این نظرسنجی ها، یک گروه یا “سبد” از کالاهای رایج خریداری شده ایجاد می شود. قیمت این سبد کالا در طول زمان برای پیگیری تورم ردیابی و مقایسه می شود.

به عنوان مثال، اگر سبد کالا در سال گذشته 100 دلار قیمت داشته باشد، و همین سبد امروز 106 دلار قیمت داشته باشد، به این معنی است که شاخص تورم 6 درصدی را در سال گذشته نشان می دهد.

CPI معمولاً عددی است که هر ماه هنگام انتشار داده های قیمت توسط اداره آمار کار (BLS) گزارش می شود.

با این حال، همانطور که دکتر Overfield اشاره کرد، معمولاً این مقالات (و گزارش های BLS) مدتی را صرف بحث در مورد اعداد بدون غذا و انرژی می کنند. چرا؟

ICC-U در مقابل CPI اصلی

عددی که به سرفصل های مربوط به تورم می رسد، CPI-U یا شاخص قیمت مصرف کننده برای همه مشتریان شهری است. آنقدر رایج گزارش می شود که گاهی اوقات به آن تورم «سرفصل» می گویند.

اما اغلب اقتصاددانان و سیاست گذاران تصمیم می گیرند در مورد CPI اصلی صحبت کنند. برای یافتن CPI اصلی، سبد کالای خود را بردارید، تمام غذا و انرژی را از سبد خارج کنید و در عوض سبد خود را بدون غذا و انرژی در طول زمان مقایسه کنید.

اما یک دقیقه صبر کنید. اگر می‌خواهیم تورمی را که واقعاً مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد ردیابی کنیم، چرا می‌خواهیم غذا و انرژی را دور بریزیم؟ مطمئناً این دو نوع از کالاهای تأثیرگذار بر بودجه آمریکایی ها هستند؟

اگر کسی ادعا می کرد که باید CPI-U را به نفع Core CPI نادیده بگیرید، این اعتراض درست است. نادیده گرفتن کامل تغییرات در قیمت مواد غذایی و انرژی دیوانه کننده خواهد بود. اما این بدان معنا نیست که دلیل خوبی برای در نظر گرفتن آمار جداگانه Core CPI وجود ندارد.

چرا حذف غذا و انرژی ارزشمند است؟ من می توانم به دو دلیل فکر کنم که چرا اقتصاددانان و سیاست گذاران ممکن است چنین کنند – یکی خوب و دیگری بد.

دلیل خوب برای در نظر گرفتن حداقل یک آمار تورم بدون اشاره به مواد غذایی و انرژی این است که قیمت کالاها در این دسته‌ها بسیار نوسان است. انرژی را در نظر بگیرید. بسیاری از مواردی که قیمت نفت را تعیین می کند، بر اساس روابط با سازمان هایی مانند اوپک و درگیری های بین المللی مختلف است. قیمت بنزین ممکن است به دلایلی غیرمرتبط با عواملی که باعث تغییرات قیمت در سایر بخش های اقتصاد می شود، نوسان داشته باشد.

بنابراین، در حالی که آمار تورم تلاش می‌کند تا حرکت قیمت‌ها را به‌طور کلی در اقتصاد نشان دهد، نوسانات عظیم در قیمت‌های نفت و مواد غذایی می‌تواند باعث شود که معیار CPI افزایش قیمت‌ها را که در بقیه اقتصاد اتفاق می‌افتد، اغراق‌آمیز یا دست کم نشان دهد. غذا، به میزان کمتر، می تواند همین کار را انجام دهد.

باز هم نکته این نیست که این نوسانات قیمت بر مردم تأثیر نمی گذارد. آنها قطعا انجام می دهند. و زیرا آنها تأثیر زیادی دارند، از جمله آنها می توانند به نتایج عجیبی منجر شوند. برای مثال تصور کنید قیمت تمام کالاها و خدمات به جز گاز در طول یک ماه یا سال اندکی کاهش یافته است. در همان زمان، قیمت گاز دو برابر شد (که معروف است).

اگر افزایش قیمت گاز بر کاهش‌های دیگر بیشتر باشد، آیا درست است که بگوییم این اقتصاد با افزایش متوسط ​​سطح قیمت مواجه است؟

از نظر فنی بله، اما از یک جهت دیگر همه ما می دانیم که این وضعیت با وضعیتی که امروز در آن هستیم که قیمت اکثر کالاها و خدمات در حال افزایش است متفاوت است. بنابراین Core CPI از این جهت ارزشمند است که به ما کمک می کند بین این دو موقعیت تفاوت قائل شویم.

دلیل بدی که چرا برخی ممکن است تمرکز بر CPI اصلی را ارزشمند بدانند این است که وقتی چندین معیار تورم دارید، سیاستمداران و بوروکرات‌ها می‌توانند بهترین داستان را برای آنها بیان کنند.

اگر رئیس جمهور فعلی هستید و قیمت غذا و گاز سریعتر از قیمت های دیگر افزایش می یابد، باید بگویید: «این بازارها نماینده کل اقتصاد نیستند. بیایید در مورد Core CPI صحبت کنیم. از سوی دیگر، زمانی که قیمت مواد غذایی و انرژی کاهش می‌یابد، می‌توانید بگویید: «البته ما باید غذا و انرژی را در نظر بگیریم – اینها برای آمریکایی‌های روزمره مهم‌ترین چیزها هستند.»

این یک سناریوی “من برنده می شوم، دم شما از دست می دهید” است.

علیرغم سیاست زدگی هایی که با این شاخص ها انجام می شود، من فکر می کنم هر دو جایگاهی دارند که به ما کمک می کند در مورد آنچه در حال رخ دادن است صحبت کنیم، تا آنجا که ما اصلاً به آمارهای اقتصادی نیاز داریم. بنابراین در حالی که باید مراقب کسی باشید که به شما بگوید غذا و انرژی اصلاً نباید در نظر گرفته شود، Core CPI داستان خودش را در مورد اقتصاد می گوید.




دیدگاهتان را بنویسید